چگونه اضطراب را از خود دور کنیم

چگونه اضطراب را از خود دور کنیم

اضطراب عذاب روحی بزرگی است که امروز بیشتر از گذشته ها ما را اسیر خود نموده و سوهان وجود ما گردیده و ذره ذره وآرام آرام هستی و جان و لذت حیات را از ما می گیرد و عصبانیت و کج خلقی و تند خوئی را بر ما حاکم می گرداند ما چون معمولی در اختیار او قرار گرفته ایم و همه نعمتهای وجودی و ارزشهای انسانی خود را در سایه شوم آن از دست داده ایم ، اضطراب فکر و اندیشه و وقار و متانت رفتار انسانی را از ما سلب می کند و از ما موجوی بی محتوا می سازد که در میان طوفانی سرگردان هستیم و برای نجات از این سرگردانی و آوارگی و حیرت به هر وسیله ای دست می زنیم و به فاصله کوتاهی متوجه می شویم که به امر عبث و بیهوده چنگ زده ایم و دست آویخته ایم که قادر نیست ما را از گرداب و ورطه اضطراب نجات دهد مضطرب تر از گذشته می شویم زیرا وسیله نحات خود را قلابی و بدون استحکام و قدرت یافته ایم درست مانند کوهنوردی که وسایل کوهنوردی سست و کم مقاومتی را همراه دارد که در میانه کوهنوردی متوجه این امر می شود که این وسایل قدرت آن را ندارند که وی را به قله برسانند اطمینان به آنها نیز برای بازگشت وجود ندارد و می ترسد در بازگشت به سطح زمین نتوانند کمک کار او شوند ، در میانه راه مانده است چاره ای برای جلو رفتن یا بازگشت به محل اولیه پیدا نمی کند . اضطراب بیشتر از گذشته بر او مستولی می شود بنابراین باید در صدد باشد وسایلی را پیدا کند که توان رساندن او را به مقصد داشته باشند و قابل اعتماد و اطمینان باشند و اما چگونه وصول یه این وسایل ممکن و مقدور خواهد بود ؟ یا اصولا این کار امکان پذیر       می باشد یا خیر ؟ اگر پاسخ به این سوال را بیابید مسأله اضطراب را حل کرده و بر نگرانی و اضطراب خود فائق آمده است امروزه به سبب کثرت خواسته ها و تنوع آنها توقعات فزونی یافته است آدمی به هر سو که نگاه می کند وسیله و شیء جدیدی که از تنوع کار و رنگ و شکل برخوردار است و آدمی تمایل دارد که به همه آنها برسد و همه را در اختیار داشته باشد و این امر ریشه و پایه اضطراب است که حرکت برای خواستن آغاز می شود و مشکلات پیش رو نیز آشکار می شود که در راه وصول به آنها خودنمائی و تجلی می نماید . طلب کردن و خواستن منشاء و سر چشمه اضطراب است آیا به این مقصود و مطلوب دست خواهیم یافت یا خیر این تردید و تشکیک در نیل به مقصود به ما عدم دسترسی به آن موجب می شود که یک نزاع و جنگ درونی و روحی در آدمی آغاز شود که چگونه باید موانع و مشکلات وصول به مقصود را از میان برداشت برای تهیه آن نیاز به صرف مال و پول است این پول و مال را چگونه تهیه کنیم و آیا تهیه آن برایم مقدور می باشد یا خیر ؟ و اگر مقدور است با زحمت به آن وجه خواهیم رسید یا با سختی و مشقت آن پول را کسب خواهم کرد و به هر حال بر فرض آنکه این طرق و راهها را پشت سر بگذاریم مساله دیگری آغاز می شود که در میان تنوع رنگها و مدل ها کدامیک مطلوب و مورد پسند ماست و این امر نیز اضطراب و تردید و تشکیک دیگری را بر آدم مسلط می کند و در نهایت وقتی به آن رسیدیم بر یک مطلوب و مقصود واقعی دست یافته ایم که پشیمانی و ندامت به آن راه ندارد یا به فاصله کوتاهی متوجه انتخاب غلط واشتباه خود می شود و به بیهودگی مسیری که طی کرده ایم پی می بیرم و بدتر از این امور که جنبه مالی و مادی دارند مسائل فکری و معنوی که اگر در آنها دچار اشتباه شویم خلاصی و نجات از آنها برای ما به سادگی ممکن نیست در حالیکه در مسائل مالی صرف نظر پس از آنکه پی به اشتباه ببریم با مقداری خسارت مالی مواجهه می شویم ولی در امور فکری و اندیشه ای و اعتقادی وقتی دچار اشتباه شویم خسارت وارده به عمر و حیات ما وارد می شود و اعتقاد و ایمان ما را شامل می شود که قابل انفکاک و جدایی از ما نیست ، زخم آن قابل مداوا نیست یا به سختی مداوا می گردد این صدمه و آسیب و نقص همیشه در طول حیات با ما می باشد و از ما موجودی علیل و بیمار ساخته است که این بیماری مزمن را در تمام طول حیات به دنبال دارد و نجات از آن غیر ممکن و سخت می باشد زیرا تغییر باور اعتقاد همان طوریکه سخت و مشکل در آدم جا می گیرد سخت و مشکل نیز بتوان آن را رد کرد و برای آن جانشین پیدا نمود اگر غلط و نادرست باشد هر چه را آدمی در طول حیات می بیند و مختصر جاذبه ای برای او دارد مجذوب آن می گردد و جدایی از جاذب برای مجذوب فریفته شده سخت می باشد هر چند جاذب برای مجذوب ارزشی قائل نباشد و اصولا اعتنایی به آن نداشته باشد و بعضاً حتی از قدرت و شناخت مجذوب بی بهره باشد برای اینکه چنین اسارتهای بی محتوا و بدون ارزش دچار آدمی نشود باید آدمی نهایت تعقل در امکان و وسع خود بنماید در دل سپردن سریع و آنی به جاذب خودداری کند چشم بگشاید و به افق های دور و سرانجام و نهایت موضوع نظر کند تا حدی که برای او امکان پذیر می باشد دراین صورت منتخب او از وضعیت بهتری برخوردار خواهد بود و بیشتر می تواند قابل اعتماد واطمینان باشد بنابراین در حد و اندازه ای که انسان توانایی و استطاعت دارد باید در شناخت جاذب بکوشد و این سعی و تلاش او لاجرم موثر خواهد بود و او را در شناخت جاذب واقعی کمک خواهد کرد پیامبر گرامی اسلام در چهارده قرن فرمود      « قولوا لا اله ال الله تفلحوا » همه خدایان را نفی کنید و فقط یک خدا قائل باشید تا رستگار شوید این خدایان گوناگون همه جاذبه های قلابی و غیر واقعی هستند که شایستگی جاذب بودن را ندارند ولی صوری و تصنعی خود را جاذب متجلی می کنند و می توانند آدمی را مدتی به خود مشغول کنند تا آدمی به بیهودگی آنها پی ببرد ولی پیامبر اسلام فرموده اند از ابتدا آنها را ترک کنید تا مدتی از عمر خود را در راه آنها تلف و ضایع ننمایید وقتی خدا یکی شد سرچشمه حیات و منشاء و مبداء خلقت مشخص و معلوم و روشن می گردد در این وضعیت با تکیه بر او می توان حرکت تکاملی خود را آغاز کرد و راه رشد را پیمود وقتی آدمی مخلوق خالق یگانه و یکتا بداند در مسیر و جهتی حرکت خواهد کرد که مورد امر و فرمان او می باشد و از انجام اموری که نهی فرموده خودداری خواهد کرد در این صورت آدم رنگ خدایی می گیرد و با تکیه و توکل به سر چشمه ی یگانگی و توحید از هر گونه اضطراب به دور خواهد بود چون می داند که فرمانده اوست و آدمی وسیله ای دردست این فرماندهی است و بنابراین راه خطا و نامطلوب نخواهد رفت و کاملاً در مسیر ورود به هدف حرکت خواهد کرد انتخاب او خدایی و حرکت او خدایی است چشم او خدایی می بیند و گوش او خدایی می شنود ، دست او خدایی حرکت می کند و زبان او خدایی می گوید و پای او در مسیر خدایی گام بر می دارد بنابراین با تکیه بر این ستون استوار و بی خلل و مستحکم جایی برای اضطراب و نگرانی و ترس وجود ندارد زیرا مافوق قدرت الهی ، قدرتی وجود ندارد و آن قدرت حامی و نگهدار آدمی است و آدمی می تواند در حصن و حصار الهی بدون هیچگونه اضطراب و نگرانی و دلواپسی زندگی زندگی کند و به وضعیتی که برایش پیش می آید رضایت دهد و البته این به معنای آن نیست که هیچگونه تلاش و تکاپو و حرکتی ننماید و از خود و عقل که نعمت الهی بهره بگیرد و از آن استفاده نکند بلکه معقول و شایسته آن می باشد که از این نعمت ها و نیروها در اعتدال استفاده بنماید و آن هم در راهها و طرقی باشد که مشروعیت آن اعلام شده باشد دراین صورت نتیجه نیز عاید و نصیب او خواهد شد ولی اطمینان و اعتماد به مشیت و خواست الهی این نیرو و قدرت روحی را به او می بخشد که آرام و بدون دغدغه و با خاطر زندگی کند و به نتیجه هر چه باشد رضایت دهد . زیرا او در وسع واستطاعت و امکان از نیروهای خدادادی که در اختیارش بوده است استفاده کرده است و کاری که هر آدم خردمند و عاقلی می کند که استفاده از امکانات و مقررات باشد او هم انجام داده است با این تفاوت که او به یک نیروی مافوق که صاحب نیروهای او و همه نیروهای عالم و کائنات می باشد تکیه دارد و قدرت و نیروی خود را ناشی و نیست از او می باشد و این همراهی و همدلی با او است که باعث اقتدار آدمی می شود . تصور کنید بچه ای را که هنوز به سن تکلیف و تشخیص نرسیده است زندگی او اعم از سختی باشد یا در رفاه بسر ببرد او پدر و مادر خود را امن ترین و مطئمن ترین پناهگاههای به شمار می آورد و وقتی در کنار آنها خود را احساس می کند مهمترین غصه و نگرانی و اندوهی ندارد و اگر هم بهانه جویی یا گریه می کند انتظار دارد که اگر دردی دارد پدر و مادر بر درد او مرهم گذارند یا اگر خواسته هایی دارد اجابت و آن را برایش انجام دهند و اگر تشتنه و گرسنه است به او آب و غذا بدهند بنابراین آدمی در آن سنین طفولیت مرجع و ملجاء خود را یافته و در پناه آنها احساس امنیت و آرامش می نماید همین آدم وقتی بزرگ و بزرگتر می شود خواسته های او نیز بزرگ و بزرگتر می گردند و دیگر می داند که پدر و مادر آن توانایی را ندارد که به خواسته های او عمل کنند و انجام بدهند و به عادت سابق و غریزه طبیعی جذب آنها می شود و با آنها بودن به وی آرامش می دهد ولیکن به خوبی آگاه است که آنها قادر نیستند آن آرامش کودکی را به وی بدهند از سویی پیر و فرتوت و شکسته شده اند و آن شکوه گذشته را ندارند و از سوی دیگر او بزرگ شده و خواسته هایش بزرگ شده و فزونی یافته اند و بنابراین شکسته شدن آنها و بزرگ شدن او باعث می شود که به این امر پی ببرد و تازه اکنون متوجه که بسیاری از پندارهایی را که در مورد پدر و مادر داشته است و آنها را مقتدر ترین افراد روی کره خاک می شمرده است خیالات کودکانه ای بوده است آنها از چنان قدرت نا منتهایی برخوردار نبوده بلکه به همان قدر توانایی داشتند که قسمتی از نیازهای کودکانه او را پاسخ گویند ولی او با تصور صاحب قدرت بودن پدر و مادر به این قدرت تصوری دلخوش بوده و اعتماد داشته است و امروز هم به همان دلخوشی و اعتماد نیاز دارد و به بیشتر از آن نیاز دارد چون می داند که زندگی فراز و نشیب و تلخ و شیرین فراوان دارد بنابراین باید کسی را پیدا کند که مداوم و بی زوال او را حمایت کند و پشتیبانی نماید و لحظه ای از او غفلت نداشته باشد و دمی از محبت و احسان به او دریغ نکند و به فانی بودن و زوال پذیر بودن قدرتهای موجود نیز آگاهی یافته که بالاخره برای هر قدرتی زوالی و برای حیاتی مرگی در راه است بنابراین باید به قدرتی ما فوق این قدرتهای پوشالی و غیر واقعی و میرنده تکیه زند و اعتماد کند و آن قدرت است که می تواند به او طمانینه خاطر و آرامش و سکون بدهد و گردش زیادی برای یافتن او نیاز ندارد زیرا پیامبران و رسولان در طول تاریخ آمده اند و او را معرفی کرده اند کلیه کائنات و موجودات آیات نشانه های او هستند که با دیدن آنها می تواند آن خالق یگانه رابشناسد که حکومت او را زوال و فنایی نیست قدرت او را انتهایی نیست و منشاء و سرچشمه همه قدرتها او می باشد و بنابراین به او اتکا کند تکیه بر او می تواند در یاس و نومیدی و اندوه را بر او ببندد و به او قدرت بخشد و او را توانا نماید که در مسیر زندگی محکم و استوار گام بردارد و پیش برود زندگی در دامان اعتقاد به او سبب می شود که فارغ از اندوه و غم مسائل پیش آمده حداکثر توان و قدرت خود را برای مقابله با آن بکار گیرد و انتظار دارد که توفیق نیز نصیب او شود اگر چه هر قدمی که بر می دارد با تکیه به حمایت الهی است لاجرم صحیح و درست و منطبق با اعتقاد او در مسیر واقعی می باشد . و بدیهی است چنین حرکتی او را به مقصود و مقصد نیز می رساند و فقط تکیه بر قدرت الهی او را از تزلزل و تشکیک از حصول و نتیجه دور کرده است که تزلزل و تشکیک مانع از وصول به مقصود و مقصد می باشد و مقداری از نیروی فکری و یدی عامل را هدر می دهد یا از قدرت آن می کاهد و آن را تضعیف می نماید ولی با تکیه به نیروی الهی در چنین ورطه ای مصون و محفوظ می نماید از سوی دیگر با تکیه بر این اعتقاد و باور نتیجه حاصله هر چه باشد برای او قابل قبول است اگر صدور به توفیق منظور او برسد موجب نمی شود که ادعا کند خودم توانسته ام به این درجه از ترقی و رشد نائل شوم و این فتوحات عظیم در زندگی پیدا کنم و بنابراین به لاف منیت و غرور بزند که اثبات غرور ابتدای راه سقوط و ابتذال است و بدین ترتیب همیشه رفتن را و صعود کردن را می آموزد بدون آنکه در مرحله ای از مراحل متوقف گردد از این حیث معلوم می شود در طول حیات و عمر خود نه وظیفه عمل کرده است و از حرکت بازمانده است و بدین سبب از مسیر غفلت و غرور نمی گردد که نقطه و توقف و رکود است بلکه همچنان رفتن را تا مرگ و پس از آن ادامه می دهد زیرا اگر مرگ را انتهای راه می دانست که تا واپسین دم حیات به رفتن ادامه نمی داد و در جایی توقف می کرد و از حرکت باز می ایستاد بنابراین وقتی تا لحظه مرگ به رفتن ادامه می دهد نشان از امیدواری او می دهد که هنوز راه باقیمانده است و او باید برود که آن معاد است که حساب و کتاب ایام حیات را باید پس بدهد بنابراین محاسبه این روز دقت از نحوه رفتن را به او گوشزد می کند تا به گونه ای برود که دچار شرمندگی در محاسبه ایام حیات و زندگی نشود بنابراین برای این رفتن پایان و نهایتی وجود ندارد و این زیباترین و اساسی ترین حیات و زندگی و معنای واقعی و حقیقی آن است و اگر به نتیجه مقصود نرسد باز هم از تلاش و حرکت مایوس نمی شود زیرا وقتی نیل به مقصود و مقصد او را از رفتن باز ندارد به طریق اولی عدم نیل به مقصود و مقصد موجب تلاش مضاعف او در حرکت خواهد شد تا اشتباهات خود را جبران کند و این حرکت تصحیحی بسیار ارزشمند و گرانبها می باشد که آدمی در راه رفتن مسیر را اصلاح کند و به سوی صراط مستقیم بار آید و در آن حل کند و آدمی می فهمد که مسیر انتخابی او غلط بوده است زیرا وقتی که به خداوند اعتقاد داشته باشد که یگانه قدرت است می داند که اشتباه در انتخاب از جانب شخص وی صورت گرفته است زیرا آن قدرت یگانه که به همه امور اشراف دارد و محیط و به سیر و عالم به همه چیز است اشتباه و ذات او اثر ندارد بلکه اشتباه از شخص است و اکنون در پناه آن قدرت لایتناهی باید  خود را صلاح کند که درک این مهم و درایت حرکت بسیار زیبا و پسندیده و بزرگ است که از یک آدم معتقد الهی سر میزند بدون آنکه دچار تحسر راه طی شده گردد با اصلاح مسیر با قوت و قدرت به پیش می رود و می داند که خواست و مشیت الهی نیز او را تایید می کند همراهی و همگامی با خواست الهی نیز او را ارزیابی و از توقف به دور می نماید ولی این محاسن که برای فرد معتقد وجود دارد برای فرد غیر معتقد وجود ندارد زیرا او اگر به مقصود برسد خود را گم می کند و مغرور می شود و سر از پا نمی شناسد و آنچنان موقعیت خود را از دست می دهد که وضعیت خود را نمی تواند درک کند که چیست ؟ و کجا است ؟ بنابراین خود باختگی و هویت گم کردن بزرگترین صدمه ای است که به وی وارد می شود یک توفیق نصیب او گردیده است و چون ظرف آن نداشته منفجر شده است و هستی و حیات خود و شان و مقام انسانیت و آدمیت و اعتقاد بنده خدا بودن را که بزرگترین سرمایه است از دست داده است و بنابراین غروری این چنین موجب ضلالت و گمراهی است و این وضعیت در هر لحظه ای باشد با اینکه ادامه پیدا کند و اگر آخرین لحظه حیات باشد که بزرگتیرن خسارت و آسیب را فرد می بیند از مقام انسانیت خود خارج شده و رخت به سرای باقی کشیده است و اگر ادامه داشته باشد امکان آن را پیدا می کند تا دوباره به مسیر واقعی حیات و زندگی برگردد و امید داشته باشد گوهر و جوهره حیات را پیدا کند و آن غرور برای یک یا چند دفعه توانسته باشد او را به راه بکشاند و از مسیر مستقیم جدا و منفک نماید و بالعکس اگر مایوس و نا امید شود و فکر کند که به آخر خط و انتهای مسیر رسیده است و دیگر روزنه امیدی برای او نیست و تمام پلها پشت سر او خراب شده و بدین جهت رسیده و عقل و اندیشه او دیگر راهی برای از این مخمصه نمی شناسد و در این صورت خود را تسلیم مرگ می کند و دست به انتحار می زند و اگر هم دست به این کار نزند در واقع و در حقیقت مرده است چون کارآفرینی یک موجود زنده امیدوار را ازدست داده زیرا امید موتور حرکت آدمی است وقتی چراغ امید خاموش گردد در حقیقت انسانیت فرد دچار مرگ منزی شده و زندگی ندارد و آنچه از او باقی است جسمی که روح و جان ندارد تمام این مصیبت هایی که بر سر اینگونه افراد مغرور یا مایوس می آید ناشی از آن است که نکته اتکا خود و اعتقاد به خدا را از دست داده اند و انتخاب راه میانه و اعتدال را پس از پیروزی و شکست گم کرده اند و از غرور و نیت خود را نهی نکرده اند و از یاس و نا امیدی نیز خود را دور نکرده اند که گسیل آنها به جاده و مسیر مستقیم همانا اعتقاد به خداوند است که بدانند و بفهمد که یاوری در توفیق آنها نقش آفرین شده است و هم او نیز می تواند آنها را از یاس و نومیدی دور نماید و آنها را به جبران شکست ها امیدوار و مطمئن نماید و آرامش را به آنها باز گرداند و به آنها رضایت و قناعت بدهد و به اوضاع موجود بسازند و بر آن صبری نمایند که حرکت آنها در این مسیر کارساز و جبران کننده می باشد و می تواند اوضاع آنها را عادی و معمولی نماید بنابراین یاس و ناامیدی یا غرور و خود پسندی موجب هلاکت آدمی می شود و با تکیه به ریسمان الهی می توان از آنها دوری کرد و جریان حیات کمک نمود .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد