" انسان کامل "
علی علیه السلام فرزند ابیطالب و پسر عموی پیامبر اسلام (ص)میباشد امام اول شیعیان میباشد در سال در کعبه زاده شد و در سال 41 هجری در محراب مسجد کوفه به شهادت رسید زندگی او سراسر مبارزه و جنگ است تا زمانی که پیامبر حیات داشتند در غزوات دوشادوش آن حضرت مبارزه میکردند و پس از رحلت آن حضرت به مدت هجده سال در زمان خلافت ابوبکر – عمر- عثمان از ارشاد و راهنمایی آنان لحظه ای دریغ نورزیدند و در بعد علمی نهح البلاغه را نوشتند که از دبدگاهی تفسیر قرآن کریم و احادیث شریف نبوی باضافه سخنان قصار و پندو اندرز حکیمانه آن حضرت میباشد و سپس در مد خلافت خود به اشاعه عدل و داد پرداختند و سرانحام به ضربت شمشیر در محراب عبادت زخمی و سپس جان به جان آفرین تسلیم کردند .
اکنون قریب هزارو چهارصد سال از رحلت آن حضرت میگذرد در سالروز رحلت غم سنگینی وجودم را فرا میگیرد نمیدانم چرا گاهی می اندیشم که چون فضا مملو از حزن و اندوه در جامعه شیعیان می باشد متاثر از محیط دچار این وضعیت میشوم و برخی از اوقات فکر میکنم این رحلت صرفنظر از محیطی که در آن زندگی میکنیم آن رحلت یک اثر وضعی در عالم دارد و موجب پراکنده شدن این غم میگردد واز سویی دیگر میگوییم هر دو علت موثرند و گاهی علت سومی برای آن میشناسیم که چون علمی را به ما شناسانده اند که امام اول ما شیعیان میباشد و دشواریها و سختیها در راه اشاعه مکتب اسلام تحمل کرده است از این رو او را دوست دارم ودر ایام رحلت او اندوهناک میشوم علی مظهر خصائل بیشمار و گوناگون در حد بینهایت بود و هرگاه کسی میخواهد خود را به یکی از مظاهر نزدیک و آشنا کند خود را پیرو علی میشمارد علی انسانی در نهایت اعتدال و عدل بود علی انسانی در نهایت شجاعت و شهامت بود و علی انسانی در نهایت مهربانی و عشق بود علی انسانی در نهایت علم و کمال بود علی انسانی در نهایت ایمان بود علی انسانی در نهایت خوبی و ایثار بود و..... بنابراین هر کس که خود را میخواهد در معیار خوبی و خیر و یا یکی از صفات و خصلت های خوب سنجش نماید هوادار و هواخواه و پیرو علی خود را میشمارد و او را مقیاس عینی و بیرونی آن صفت خوب میداند و اگر حتی برای یکبار تجلی شجاعت و یا صداقت را در خود احساس هم کند دوست دارد خود را با مردی چون علی نزدیک کند و این صفت را در خود به پیروی و اقتباس از علی محسوب نماید دلم میخواست عنوان نوشته را چیز دیگری بگذارم عقل علی موجودی خیال انگیز یا علی حقیقی ، افسانه مانند دیدم شبیه این عنوان را دکتر علی شریعتی دارد و آنجا که میگویند علی حقیقی بر گونه اساطیر معلم بزرگ توانا و دانا و سخنور و نویسنده دکتر شریعتی چنین عنوانی را انتخاب کرده باشد اگر چه متاثر از آن نیز شده ام که چگونه چنین امری مقدور و ممکن است این موجود به خیال و گمان و افسانه بیشتر شباهت دارد تا آدمی که ما میشناسیم و در زیر لایه ای از استخوان و پوست و گوشت جان گرفته و نیازش مادی است
و لا غیر بنابراین مردم دوست دارند آن را افسانه و خیال بدانند ولی چه کنیم که واقعیتی انکار ناپذیر و ملموس است و ما شیعیان او را بعنوان الگو و اولین امـام شناخـته ایم و پـس ا زشهـادت به رسالت
نبـی اکرم به امامت او شهادت میدهیم و بنابراین انسانی واجد این کمالات وجود داشته است که نام او علی بوده است که اسم او نیز زیبنده همان کمالات علی که به معنای بالا و برتر و عالی است از این رو از معرفی او به عنوان انسانی که واقعیت دارد و در چشم ما بگونه اساطیر و خیال و افسانه است چشم پوشیده و عنوان علی انسان کامل را انتخاب کردم که بگویم علی با هیبت و شکلی چون مادر عالم متولد شد و زندگی کرد و رحلت کرد ولی چه اثری از کیفیت حیات او باقی مانده است که این چنین او را ممتاز و مجزا از دیگر انسانها کرده است علی با عمل و کردار خود میخواهد به ما تفهیم کند که میشود چون او زندگی کرد و در شجاعت یکتا و بی نظیر بود در امانت و صداقت و خلوص یگانه دوران بود و در عدالت بی همتا بود و در حبس و حلم و شفقت و جنگ آوری و دفاع و...و.... ممتاز و غیر قابل باور بود این شرائط به سبب آن که انسان آفریده شدیم در خلقت ما وجود دارد و اما تربیت میخواهد باید آنها را تربیت کرد تا به این درجه از کمال دست پیدا کند اگر نتوانیم بقدر علی تربیت کنیم که محال و غیرممکن مینماید تا حدی که ممکن و مقدور است باید به تربیت آنها اهتمام گماریم .
آب دریا اگر نتوان کشید هم بقدر ظرفیت باید چشید
اگر نتوانیم در همه ابعاد بپای علی برسیم بقدری که وسع و توانایی ما میباشد باید آنها را آموخت و به آن عمل کرد ، شب زنده داری در شبها و یاد آوری این رحلت و فقدان از جامعه بشری بسیار ارزنده و خوب ودرخور تقدیر است ولی کافی نیست این یاد آوری در حد زنده نگاه داشتن حرفی و سخنی و افواهی آن موجود ارزشمند و گرانبهاست و لیکن اگر از هر لحظه ای که در این مجالس ذکر غماقب شرکت میشد بهره گیری میگردید و عملا ً اقدامات و اعمال آن حضرت مورد تقلید و تکرار قرار میگرفت ودر عرض هزار و چهارصد سال که این مجالس وعظ و خطابه برپا میشود و یا این نوشته ها خوانده میشود می بایست اکنون یک معیار کاملی از زندگی علی گونه را دارا بودیم در حالیکه چنین نیست و فاصله ما تا چنان جامعه ای زیاد و عمیق و دور میباشد بهرحال از هر لحظه میتوانیم این حرکت به سوی عمل را آغاز کنیم و همان زمان و لحظه را بنیان و پایه و اساسی بدانیم برای تقلید از علی و نیز شیعه علی بودن آن را تمرین کنیم یک گام و قدم هر چند کوچک دراین راه ارزشهای زیادی دارد و که با قدم کوچک آن نیز میتوان راه درازی را طی کرد ما الگو و سرمشق و اسوه ای این چنین کامل و عظیم داشته باشیم و آن وقت دراین دنیا از حیث فرهنگ و تمدن عقب مانده باشیم جای افسوس فراوان دارد از امروز باید عمل به شیوه علی را آموخت و به آن عمل نمود و آن را منحصر به ذکر و یاد آوری در همین شبهای رحلت نکنیم که اگر چه شبهای خوبیست و رحلت علی در طی یک و دو یا سه شب اتفاق افتاده است که در آن شبها نیز اقدام عملی بعلت ضعف ناشی از خونریزی و حالت اغماء نمی توانسته اند داشته باشند اگر چه در همان حرکات محدود ی که آن شبها نیز داشته اند
درسهای بزرگی به بشریت آموخته اند و لیکن شصت سال دیگر در کنار آن شبها علی زنـدگی کـرده
است و عمل کرد و او در طی آن سالیان همه درس زندگی میباشد از آنها باید پیروی کرد و آن همه را نمیشود در طی یکی دو شب که آن هم برای تسکین وجود خویش به ندبه و گریه و زاری و خواندن قرآن و ادعیه میپردازیم بسنده کرد و پـس از آن یـاد آن حضـرت و عمـلکرد او را بدست فراموشی و نسیـان بسپـاریم تا سال دیگر که مجلسی از این جهت به پا میشود و اصولاً یاد آوری این شبها مناسبتهای دیگری نیز دارد که میشود از آن ها بعنوان اصول پایه بهره برداری کرد و به عمل نزدیک و نزدیکتر شد . ماه صیام از نیمه گذشته است و آدمی در این مدت قدری مبارزه با نفس را آموخته است و تاحدودی خود از شهوت ، شکم پرستی دور نموده است و شکم را از طعام دور و خالی نگاه داشته و این وضعیت باعث شده چشم و گوش و هوش او بیدارتر از زمان قبل شوند و باضافه رقت قلب و احساس مسولیت بیشتری در او زنده شده است و از سوی دیگر شبهای قدر است که گفته میشود به احتمال زیاد قرآن در یکی از این چند شب نازل شده است و همه اینها باعث میگردد آدمی در پی آن باشد که از این فرصت ها استفاده کند و آن هم بهترین استفاده را ببرد و سرانجام آن که آخرین موضوع ضربت خوردن و شهادت امیرالمومنین در این شبها اتفاق افتاده است و آدمی که به اقتضای حس فرصت طلبی وقتی این همه عوامل را یکجا جمع ببیند میخواهد به ساده ترین وضع از آن ها بهره گیری نماید و تصور آن میشود که بدون عمل به پاداش آن نیز دست خواهد یافت که این امر بعید و دور از عقل و سنت است عمل باید وجود داشته باشد هر چند کوچک باشد زیرا خلوص قصد و نیت در عمل ثابت مبگردد و بدین ترتیب این عمل باید انجام شود و صورت گیرد تا به پاداش آن دست پیدا نمایند و اقدام به عمل محتاج عادت و تکرار میباشد و بعنوان ملکه در وجود آدمی استوار میشود بدین ترتیب باید جسم خود را به عمل از شیوه و رفتار علی عادت دهیم در اینصورت است که فکر و اندیشه ما نیز تغییر خواهد کرد و تنها از حرف و سخن تنها انتظار معجزه نخواهیم داشت بلکه عمل را با آن توام و قرین خواهیم کرد و از عمر پربار و پر ثمر آن حضرت در عرض شصت و یکسال در عرصه های مختلف الگو برداری خواهیم کرد و در آن صورت درجات کمال را پله به پله طی خواهیم نمود و رشد را طی خواهیم نمود و اگر قدمی پیش نیایم خودمان با توقف در یک صفت آن را حجاب میکنیم و به صفات دیگر نمیرسیم خودمان حجاب میشویم و تا به سایر سرمایه های وجودی خودمان دست پیدا بکنیم و علی به ما می آموزد که در درون وجود آدمی سرمایه بیکران و نامنتها وجود دارد که باید شناسایی و حرکتی عمقی برای دست یابی به آن ها آغاز کرد ، به راستی از غمی که بر وجودم چنگ انداخته صحبت میکنم نمیدانم این غم ناشی از آن است که در این شبها غریبم یعنی وقتی همه یا اکثر مردم یا کسانیکه از نظر اعتقادی دارای نزدیکی هائی با من هستند در اینگونه شبها در مساجد و تکایا جمع میشوند و به عزاداری میپردازند من با آنها نیستم و یا اگر هم با آنها باشم دلم در آنجا نیست شاید این امر به سبب آن که مطالبی که گفته شده است تکراری می بینم و یا آن را فاقد ارزش قوی
میدانم هر چند احتمال میدهم این رفتار اشتباه باشد و از سوی دیگر بنظرم میرسد عدم حضورم به
سبب آن است که خود را پله ای بالاتر از نظر بینش و فهم از آنهائیکه در آن مجلس حاضر میشوند می
یابم و از این جهت رغبت نمی کنم در آن مجالس حاضر شوم که دچار عجب و خود بزرگ بینی شده ام و نشان از خودبینی و تکبر دارد که نفرین شیطان شده ام یا آن که به دنبال آن هستم که زندگی عادی ام بهم نخورد و غمناک و اندوهناک نگردم و برای غم خوردن و اندوه خوردن فرصت و زمانی را نمیخواهم صرف کنم و این امر نیز به علت اشتباه در برداشت میباشد و سرانجام آن که شاید چون نسبت به این مسائـل سایه غم و اندوه بر همه شهر چتر خود را می گشاید و از سر هر کوی و برزن همین صدا و ندا بلند است که محزون شوید و بخاطر عمومیت آن نمیخواهم آن را پذیرا شوم و بدین سبب از آن میگریزم و غمی بر غمهایم می افزایم که میخواهم فرار کنم جایی را نمی یابم به تنهایی ام پناه میبرم که غصه و رنج آن بیشتر است زیرا در گریز به خود وقتی از ناتوانی و فشار و سرافکندگی باشد غصه و درد آن افزونتر است و همان بهتر که دل به جمعیت عامی بسپارم و با عموم شوم و در مجالس آنها شرکت نمایم و با آنها همدل و هم نوا شوم و تا برای فرار از غم و اندوه به غم و اندوه بزرگتر تنهایی پناهنده نشوم و گاهی نیز فکر میکنم که آنها مطالبی که راجع شخصیت حضرت علی (ع) علیه السلام میگویند یا پیش پا افتاده است یا مقرون با اغراق میباشد و از مرحله حرف نیز بیرون نمی آیند و خارج نمیگردند و بدین ترتیب باید دریچه ای نو بر روی این جهان بزرگ گشود و واقعیات را بیان نمود و و سپس آن ها را به اجرا نیز گذاشت و در میدان عمل پیاده نمود تا از کارائی و عملکرد آن بشریت استفاده کند هر سخن و هر عمل آن حضرت درس و عبرت و پند است باید آن ها را آویزه گوش کرد و در عمل پیاده نمود افراد افراطهائی که در این شبها میشود که با آن حضرت نزدیک شویم و دوری سالانه را در پی دارد و یعنی بر یکی و دو شب با آن حضرت نزدیک و متوسل و متمسک میشویم و بعد برای یکسال دیگر تا موقع رمضان سال آینده و شبهای نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم را فراموش میکنیم یاد آوری علی نه در گفتار و منبر و کتاب بلکه در عمل و سیره است که به بهترین وجه میتوان از آن حضرت الگوبرداری و نمونه برداری کرد و در عرض سال چه مقدار مشابهت و قیاس بین حرکات و اعمال خود با اعمال آن حضرت ایجاد نموده ایم هر مقدار که در این شیوه پیش روی کنیم سعادت خود و جامعه ای را که در آن زندگی میکنیم تضمین کرده ایم این شبها بعنوان پنجره و دریچه و باب حساب کنیم که از طریق آنها بر زندگی آن حضرت نزدیک و آشنا شویم این آشنایی به غم عجین نیست به شناخت و معرفت عجین باید گردد اگر نمک غم را به آن میزنیم چون در دوره غم آدمی جدی تر میتواند موضوع را تعقیب کند و به شناخت دست پیدا کند موضوع اصلی شناخت آن حضرت میباشد و درس گرفتن از الگوی زندگی آن حضرت است علی را به همه خصائلی که یک فرد خوب میتواند دارا باشد در حد کمال و بی نهایت آن میشناسیم علی را سلطان خوبان و خسرو و شاه خوبان میدانیم ولی چه مقدار از آن خوبی ها را ما یاد میگیریم و استفاده میکنیم نکته اساسی در
اینجا ما باید راهی به عملکرد باز کنیم و از عمل آن حضرت پیروی نمائیـم تا از آثار بیـرونی و عینی و
خارجی آن بهره برداری نمائیم و البته خود خواهی خواهد بود اگر بگوئیم همه از این موضوع غافلند
شاید این غفلت از من باشد که این اندیشه را به نوشتار مبدل میکنم و اندیشه غفلت آمیز خود را درباره آن حضرت از وراء چهره دیگران ترسیم میکنم ولی دل میداند و می فهمد که با همه این کوتاهی
و قصور و نقائص میخواهم راهی و لقبی بطرف آن حضرت بگشایم ودر طریقه عملی گاهی و قدمی از آن حضرت تقلید کنم ولی شاید طریق و راه را نمی شناسم و از این جهت به بیراهه میروم و بهرحال قصد ونیتم پیروی از شیوه آن حضرت میباشم : علی را به شجاعت و مرد فتوت و رهبر عدل و انصاف و الگوی مقاومت و ایثار و دریای حلم و صبر و مرد همسرداری و خانه داری و سید مروت و مدارا و ....و همه آن چه از صفات و خصائل خوبی که در ذهن مجسم میشود یا نمیشود میدانیم و میشماریم دریغ است که کفه ای آب از اقیانوس نامتناهی شیرینی برنداریم و استفاده نکنیم آب در کوزه و ما تشنه لبان میگردیم باید دید علی بر اساس چه معیارها و اصولی پرورش یافت و به تکامل انسانی خویش رسید قرآن کریم منبع و منشاء الهام او بود بیان آن از زبان پیامبر اکرم (ص) بر تاثیر آن در تربیت علی می افزود سرپرستی چون پیامبر اکرم (ص) بود و سپس زوجیت فاطمه سلام الله علیها که پاره تن و گوشت و پوست خود را به زوجیت او درآورد تا در غیاب پیامبر نیز باید یادگار پیامبر باشد و در زندگی تمام وقت با پیامبر اسلام بود و علی استعداد علی شدن را داشت و وسائل و امکانات نیز فراهم و مهیا بودند امروز نیز آن وسائل در اختیار ما میباشند که عبارتند : از قرآن و سنت و زندگی حضرت محمد (ص) و زهرا سلام الله علیها و علی که خودش نیز بعنوان الگوی دیگر تجلی یافته است بدین سبب لازم و ضروری است که استعداد تربیت شدن را در خود بارور و مهیا کنیم با امکاناتی که در اختیار ما میباشد استعداد شدن را پیدا میکنیم به قرآن تمسک و از آن استفاده کنیم که افرادی چون علی (ع) پرورده مکتب قرآن میباشد توجه به سنت رسول اکرم نمائیم و از آن پند و درس بگیریم و زندگی حضرت زهرا سلام الله علیها را مرور کنیم تا بوسائل رشد و تکامل علی دست پیدا نمائیم و علاوه بر آنها زندگی علی را مرور کنیم و از آن برای الگو برداری و سرمشق گرفتن استفاده نمائیم برای آن که الگوی خود را بشناسیم ناگزیر باید به ریشه های آن توجه کنیم اکنون که آنها را شناخته ایم چرا ساکن هستیم و حرکت نمیکنیم و استعداد رفتن و شدن را در خود نمی پرورانیم که لحظات برای شدن و رفتن ارزشمند میباشد و آن را از دست ندهیم و ما را در راه قرار میدهد و و موجبات رشد و تکامل و انسان شدن ما را فراهم میکند .
( پایــان )
" عمل تجلی حیات انسانهاست "
این موضوع که گفته میشود فاصله حرف و عمل باید کوتاه و کوتاهتر شود برای آن است که هرچه بیشتر از زمان استفاده شود و زمان به هدر نرود زیرا تنها عامل اساسی که از اهمیت فراوانی برای بشر برخوردار میباشد زمان است که ذره ذره از دست میرود و دیگر قابل احیا نیست بدین ترتیب باید حداکثر استفاده با حداکثر توانایی از آن صورت گیرد وقتی فاصله حرف با عمل زیاد مشود حرف به ثمر می نشیند و با حرف نیز نمیتوان به پیشرفت ، ترقی و تعالی دست یافت بلکه همانطوریکه به طور مختصر قبلاً گفته شد حتی باید عمل بر حرف مقدم شود بدین توضیح آدمی تمام امکانات و مقدرات انجام یک کار را بررسی کند و پس از آن که این وسائل را برای انجام کار کامل یافت حرف آن را بزند در غیر اینصورت حرف راجع به آن نزند در صورتی که ابزار کار کامل باشد و انجام کار قریب الوقوع بیان آن اشکالی ندارد در غیر اینصورت فرصتی را در راه حرف از دست نداده ایم بلکه توام با حرف عمل کرده ایم و شاید نیازی به بیان نیز نباشد زیرا عمل خودش سخن میگوید ونتیجه و ثمره خود را بیان و آشکار میکند در حالیکه اگر بین او دو فاصله باشد زمانی به صحبت برگزار میشود و زمان دیگر اگر نظر و عقیده عوض نشود امکانات مورد بررسی قرار میگیرد و در مرحله دیگر به عمل میرسد که طی این مراحل وقتهای زیادی را از دست میدهد و حتی پاره ای وقت ها تاخیرها از چند سال نیز فراتر میرود و عمل شروع نمیشود یا آنکه معلوم میشود امکانات آن موجود نیست واقعیت آنست که وقتی حرفی گفته میشود و سپس نتیجه عمل به قضاوت و نظارت همگان گذاشته میشد و بدین ترتیب ما باید اگر میخواهیم پیشرفت کنیم و از زمان حداکثر استفاده را بنمائیم کمترین فاصله را بین حرف و عمل طی کنیم تا آنکه از این فرصت پرنده و این زمان گذرنده حداکثر استفاده را بکنیم هر چه وصول به این امر را سریع نمائیم رشد ما بیشتر و زودتر انجام خواهد شد و اصولاً ساخته شدن و رشد به این امر بستگی دارد و این دوهزار و توامان هستند و ما نباید از این مهم غفلت کنیم و اگر جزء این صورت گیرد همانطور باید در آخرین نقطه کاروان حرکت تمدن جا بگیریم و فاصله و شکاف ما با روندگان در راه تمدن و تکامل روز به روز زیادتر میشود وقتی قادر باشیم از زمان به بهترین نحو استفاده کنیم باید گفته شود که ما از عمر خود بهترین بهره را برده ایم و هر کس از عمر خود بهترین بهره و استفاده را ببرد در کاروان تمدن و ترقی بهترین جایگاه ها را تحمیل خواهد کرد این امر هم نمود عینی و تجلی بیرونی دارد و هم آنکه فردا ازحیث درونی و باطنی خود راضی و قانع نموده است و ارزش این امر بسیار زیاد میباشد که آدمی در داخل و بیرون وجود خود هماهنگی ایجاد کند و وجود خود را زندانی بسازد که همیشه در مدد گریز از آن باشد و ایجاد چنین وضعیتی باعث میشود که آدمی به طمانینه و آرامش دست یابد و خواسته و امل و آرزوی او میباشد .
تجلی عینی هر عملی باعث ایجاد شوق و انگیزه میـشود که کار بعدی نیز تجـلی کند که ایـن ثمره
سرعت و فقدان فاصله بین حرف و عمل است رویت و مشاهده هر اثر و عملی در بیرون موجب انگیزه و
شوق و حرکتی برای ایجاد عمل بعدی خواهد بود بنابراین هر عمل باعث طلوع شوق و انگیزه دیگر برای حرکت به سوی عمل بعدی می باشد و هر عملی نیز موجب ولادت شوق و انگیزه ای دیگر خواهد بود از عمل شوق می زاید و از شوق عمل می زاید و بدین ترتیب نیز از زمان استفاده بیشتر و بهتری صورت میگیرد و چناچه این سرمایه ها را از دست ندهیم در پی قدرت بر نخواهیم خواست زیرا قدرت تجلی و نمودی است که برای پوشش خللها و کمبودها ظهور و بروز می کند وقتی از سرمایه زمان به خوبی استفاده و آن را حفظ کردیم در اینصورت دچار کمبود و نقص نمیباشیم که سعی کنیم با لایه و پوشش قدرت این نقائص را پوشش بدهیم و قدرت تجلی کرده اند ولی حفظ زمان و استفاده بهینه از آن ها از خطر قدرت نهایی دور میکند یکی دیگر از اسباب و عوامل قدرت نمائی تاثیر زمان بر مردان است از آنجائیکه فطرت خلقتی مرد بسوی زن گرایش دارد و میخواهد که با زن آمیزش داشته باشد از این رو با درخواست های زن موافقت میکند و زن از مرد طلب قدرت مینماید و از این رو مرد نیز به قدرت نمائی میپردازد زندگی مرفه ، وسایل لوکس و مهریه فراوان مطالبه میکند و مرد نیز برای کسب آنها اقدام میکند که پر واضح است که تحصیل آن ها نیز با ذلت و خواری توام میشود زیرا هر خواسته ای فقر و هر قناعتی غنا است مطالبه زن از مرد موید فقر اوست و مطالبه مرد از دیگران نیز نشانه فقر او میباشد و بنابراین قدرتی که زن از مرد طلب میکند در حقیقت وضع مرد را در توده فقر و حقارت و ذلت تثبیت میکند تا او را مقتدر به ظاهر ببیند و این امر که هیچ زنی یا کمتر زنی است که برای مرد شریک زندگی خود قدرتی کمتر از مردان دیگر قائل باشد و بر همین اساس مرد سعی میکند که آن قدرت کاذب را بدست آورد و ناتوانی های خود را پوشش بدهد و خود را قادر جلوه بدهد تا که زنش ارضاء شود مرد در مقابل این خواسته ها تمکین کند و در قبال خواسته خویش از دیگران تا باین مرحله برسد تحقیر میشود و خرد میگردد بدین وسیله زن نیز که مرد را مقتدر کرده است ناگزیر میشود این اقتدار را بپذیرد و این اقتداری که خودش بانی و موسس و موحد آن میباشد اکنون باید تحکم آن را قبول کند موضوع جالب آن است که خود آدم دامی را میزنند و خودش در دام آن اسیر میشود این خواسته های ما همان دامی هستند که ما مشغول شنیدن آنها هستیم و سپس خودمان نیز قربانی و اسیر این تارو بندها میشویم و به مرگ با ذلت تن در میدهیم اگر از روز اول این خواسته ها به اندازه توانایی ها بود این وضعیت پیش نمی آمد زور و ستمی که از فردی صادر میشود و آشکار میگردد اثر زور و ستمی است که بر آن فرد تحمیل شده است و این بازتاب و عکس العمل همان زور و ستمی است که بر او روا گردیده است قاعده زور و ستم دوسویه و دوطرفه میباشد به هر جای این قاعده که دست درازی شود باید عکس العمل آن را پذیرا شود اگر امروز ظلم کند فردا باید انتظار ظلم را داشته باشد و اگر امروز مظلوم واقع شود فردا ظالم خواهد شد زیرا آلودگی به این قاعده باعث میشود آثار این قاعده را فردی که آلوده شده است پذیرا گردد و بنابراین مظلوم یک روز ظالم و ظالم یک روزی مظلوم خواهد شد
قدرت بیشتر از ناتوانی ها نخواهد بود بعبارت دیگر قدرت برتر از ناتوانی نخواهد شد زیرا خمیر مایه و عصاره قدرت از ناتوانی ها و خواسته ها سرچشمه گرفته است و اگر امروز قوه قدرت جلوه میکند در حقیقت نشان دهنده عظمت ناتوانی است و بنابراین اسیر و دربند ناتوانایی هاست که امروز به شکل
قدرت به سر ما رخ مینماید و نمیتواند این قدرت بیشتر باشد از علل و عوامل و اسباب و ابزاری که آن را با جمع خود ساخته اند بنابراین برای گریز از این وضعیت باید دانست که آدمی باید لحظه ای را از تلاش و حرکت متوقف نشود و بداند که باید ناتوانی های خود را پوشش دهد و بتواند به خواسته های خود دست پیدا کند و ضمناً باید از داشتن آنها مغرور نشود و فریفته نگردد و به داشتن آن دچار کبر و نخوت و غرور نگردد و اقتدار را اقتـدار بشناسد و و برای ایـن اقتدار اعتبار و ارزشی قائل نباشد آن را بعنوان یک وسیله و ابزار بشناسد که وی را در راه کسب رشد وتعالی انسانی کمک میکند به تعالی انسانیت و خود بیش از همه امور ارزش قائل باشد و اگر این طرز فکر را یافت فکرش اصلاح و تربیت گردیده است و روحش اعتلای خود را باز یافته است و همانطوریکه در راه صعود گامهای بلندتری برای نیل به قلل مرتفع انسانیت برمیدارد و بداند که انسانیت او باید حاکم بر امور گردد و او محکوم این قدرتهای کسب شده نیست و چنین طرز فکری او را از حسد و بخل منع میکند که نسبت به بالا دست خود و قدرتمندتر از خود حسد و بخل نداشته باشد چون ماهیتاً برای آنها ارزش قائل نمیباشد بدین ترتیب دشمنی را در نقش خود بنام بخل و حسد پرورش نمیدهند که موجبات نابودی و فنای او را فراهم کنند در طرز فکر صحیح و درست دو طرف موجودیت پیدا مینمایند یکم از اقتدار وتوانائی تلقی و برداشت و استنباط قدرت و نیرومندی را نداشته باشد و در عین قدرتمندی تواضع و فروتنی خود را حفظ نماید .
( پـایـان )
" عشق را از صفر شروع کنید "
ایمان حتی به مبادی بی ارزش دارای ارزش است بخاطر آن که از یک پیوند عمیق و باطنی و ارادی خبر میدهد که نشانه های خلوص و خواستن و هدف میباشند و از این رو ارزشمند میباشد روشن است که وصول به مبادی الهی و توحید نیز از این گذرگاهها عبور کرده است یعنی فردی به موضوعی معتقد و مومن شده است و پس از آن که تجربه و تفکر نموده است بر او مکشوف شده است که معتقدات از ارزش زیادی برخوردار نمیباشد و بدین جهت اعتقادی بالاتر را برگزیده است تا آنجا که به توحید راه یافته است .
نگاهی کوتاه به سرنوشت اعتقاد و ایمان این مسئله را روشن مینماید در زمانهای دور برای هریک از پدیده های طبیعت خدا مظهری را میشناختند ، خدای ابرها ، خدای خورشیدها ،خدای کوهها ، خدای ماهها ،خدای دریاها و خدای سنگها و بنابراین خواست و مطلوب هر یک از این خدایان با خواست و مطلوب خدایان دیگر تفاوت میکرد و چه بسا با همدیگر معارض و مخالف بودند و بر این اساس جنگ بین خدایان حاصل میشد و نابودی و هلاکت پدید می آمداین امر در اعتقادات افرادی که در مراحل اولیه اعتقاد بودند وجود داشت خدای ابرها با خدای خورشید به زعم آن مخالف هم بودند و بر این اساس اگر خدای خورشید میخواست هوا آفتابی باشد و خدای ابر و باران میخواست بارانی باشد طوفان و رعد و برق و صاعقه به وجود می آمد زیرا به استدلال تحلیلی از موضوع نداشتند ، چون آنها را صاحب و دارای قدرت میدانستند از این جهت عنوان خدائی به آنها دادند از جهت آن که صاحب قدرتی فوق العاده محسوب میگردید و بهترین اجتماع تکامل نظریه توحید در قصه حضرت ابراهیم (ع) در قرآن آمده است وقتی از باب خدا بودن این پدیده ها بود که حجت های زمین را آورد با غروب روز ستاره طلوع کرد حضرت ابراهیم گفت ستاره خدای من است چون از سایر ستارگان بزرگتر است و هنگامیکه با طلوع ماه ستاره غروب کرد گفت ماه خدای من است چون از ستاره بزرگتر میباشد و چون صبح شد و خورشید سر زد گفت این خدای من است که بزرگتر از ماه است و سپس با غروب آفتاب و آغاز شب آن حضرت گفت : من خدایان غروب کننده را دوست ندارم بنابراین به مردم زمان خود گفت : به خدایان فانی دل نبندید و آنها را پرستش نکنید که اعتباری ندارند و خدائی که نتواند خدائی خود را حفظ کند و موقعیت خود را نگاهدارد شایستگی خدائی را ندارد خدائی که خالق همه موجودات است و هیچوقت تغییر نمیکند و هیچوقت غروب نمیکند وطلوع و غروب همه مخلوقات و پدیده های خود را ممکن و مقدر میکند شایستگی خدائی را دارد و آن همانا خدای یگانه و بی همتا میباشد .
بنابراین چگونه به او درس یکتا پرستی و توحید که آن حضرت به بشریت آموخته است اکنون با گذشت میلیون ها قرن ، چگونه بشر به دنبال خدای گونه ها و دیگر میباشد آیا این بشر به قهر فرا رفته و و با اجداد کافر و بدون تجزیه و تحلیل خود پیوند خورده است که به هر وسیله ای متشبت میگردد به آن امید که این وسیله تکیه گاه مطمئن است چگونه نمیتواند اقول و غروب آنها را بنگرد و
که هر پدیده ای در عالم بجز ذات باریتعالی اقول پذیر و غروب کننده است آدمها عمر کوتاهی دارند و
مناصب و پشت ها عمر کوتاهتری دارند بنابراین شایستگی اتکا را ندارند و نمیتوانند موجب طمانینه خاطر شوند ولی اگر آن شخص و آن نصب را وسیله بدانیم که بدست خداوند در پیش راه ها قرار گرفته است و عقل نیز استعداد از او را بعنوان وسیله ای خدائی می پذیرد در اینصورت به امید نتیجه مثبت از این وسیله استفاده میکند ولی چناچه اقول و غروبی پیش آمد آن را از جانب خداوند یکتا می بیند و خاطرش مکدر و نگران نمیشود زیرا همه چیز را ناشی از مشیت الهی میداند و پیروزی اش را توفیق الهی شمارد و شکست خود را نیز حسن و نیکی بداند که ناشی از اراده خداوندی است و به قضای او راضی باشد و بگوید " الهی رضائاً بقضائک " و رضایت خود را وسیله بداند که جهت کسب رضایت خداوند عمل کند در این صورت به حصول نتیجه توجهی ندارد و از این وظیفه خشنود است .
( پـایـان )
" وجود و بقاء مراکز متعدد اخلاقی لازمه اجتماع است "
اخلاق و مذهب در اجتماع دارای طیف وسیع و همگانی هستند که هر کس به نوعی و شکلی با آن در تماس میباشد و آن را لمس میکند اگر چه در شکل با یکدیگر اختلاف داشته باشند ولی دارای درجه های مختلف و طبقات گوناگونی هستند که از ماهیت واحد و مشترکی بنام اخلاق و مذهب متاثر میباشند و وجود این اختلاف درجه و طبقات مختلف در آن لازمه بقاء و حیات آن میباشد و بدون وجود این اختلاف و تفاوت در درجه بندی اخلاق و مذهب قابلیت بقاء و ادامه حیات را ندارد از این رو باید همه پیروان اخلاق و مذهب از درجات مختلف به یکدیگر احترام بگذارند و از طریق این احترام و ارج گذاری به ارزش های یکدیگر در درجات مختلف است که میتوان امیدوار بود اخلاق و مذهب در اجتماع راه رشد و تکامل را بپیماید و از حیات متعالی خود اجتماع و افراد را بهره مند از اخلاق و مذهب متعالی نماید اگراجتماع را بصورت سلسله کوهها و جبال فرض کنیم که در حالتی به سوی قله هستید هر یک از گروهها و افراد اجتماع در نقاط مختلفی ازاین سلسله قرار گرفته اند که همگی حیات دارند و در بشر و هوائی خاص زندگی میکنند و نفس میکشند و خارج کردن آنها از آن حال و هوا بطور اجباری موجب نابودی آن ها میباشد مگر آن که خود آنها با توانائی های بشر بتوانند خود را به درجه بالاتری برسانند که در آن صورت در آن درجه بالاتر امکان بقاء و حیات را پیدا میکنند و قلل متعدد این سلسله جبال همان مراکز مذهبی و اخلاقی مختلف را تشکیل میدهند که ستون ها و عمادهای قله محسوب میشوند که بدون آنها وجود قله غیر ممکن میباشد ارتفاع قله و بقاء و حفظ آن به این ستون ها بستگی دارد و از تشخیص این اختلاف ها و تفاوتها است که ارتفاع و رشد آن مشخص و معلوم میشود در هر اجتماعی این پایگاههای مذهبی و اخلاقی به طور خود جوش ایجاد میشوند و پیروانی نیز پیدا میکنند اگر قله بخواهد با نادیده گرفتن این پایگاههای مادون و پائین نظارت خود را بنحو مستقیم متوجه کلیه آحاد اجتماع و گروههای اجتماعی کند و از نظارت پایگاههای مستقیم و بی واسطه آنها جلوگیری کند با این عمل ضمن آن که اعتبار پایگاههای مختلف را از بین برده است اعتبار خود را نیز زائل کرده و نابود نموده است زیرا قلل متفاوت و پایگاههای گوناگون اجتماعی اگر چه در نقاط مختلف قرار داشتند ولی در مجموع و بطور تدریجی راه رشد را برای افراد اجتماع و گروههای مختلف هموار میکردند که به قله دست یابند و حتی اگر گاهی فرا پیش نمیرفتند حداقل قضیه آن است که در مسیر مذهب و اخلاق قرار گرفته بودند ولی اکنون این وضعیت جدید افراد مختلف اجتماع و گروههای متفاوت آن پایگاههای جدید متوسل و متمسک شوند زیرا هنوز قابلیت های حضور و بقاء در پایگاه جدید را کسب نکرده اند . اگر اجتماع را به مدرسه تشبیه کنیم که کلاسهای متعدد در سطوح مختلف دارد و بخواهیم نظارت معلمین کلاسهای مختلف را از آنها سلب کنیم و بصورت اجتماع واحدی با تعلیمات واحد آن را اداره کنیم این امر غیر ممکن میباشد زیرا افراد اجتماع کلاسهائی که از جهت آموزش در سطح پائین تری قرار دارند قادر به یاد گیری آنچه را که در کلاس های بالاتر تدریس میشود ندارنـد و نتیجـتاً پایـگاه
آموزش قبلی خود را از دست میدهند و دچار حیرانی و سردرگمـی میشوند در حالیـکه بقای آنهـا در
همان کلاس پائین تر اگر چه دروس مورد آموزش به آنها در سطح پائین تری قرار داشت ولی مناسب و مطلوب وضعیت آنها بود و موجب رشد وتعالی تدریجی آنها بوده است بنابراین زعما و سردمداران هر قوم و ملت باید از نظر مذهبی و اخلاقی این آزادی عمل و رشد تدریجی را برای مردم قائل باشند و به آنها اجازه دهند که در همان کلاسی که مشغول آموزش و تعلیم دین و اخلاق هستند باقی بمانند و تدریجاً راه رشد را طی کنند و اگر اخلاق و مذهب در طی قرون واعصار به حیات خود ادامه داده است از جهت آن است که مورد نیاز ضروری و مبرم مردم میباشد بنابراین در هر اجتماعی این امر وجود دارد فشار و تحمیل برای اینکه افراد اجتماع بدون طی قلل و کلاسهای میانه و متوسطی که در بین راه میباشد موجب اخلاق و مذهب در طی دوره ای میشود که این امر با فشار آنها خواسته میشود و این امر قبل از همه زیان آن متوجه کسانی خواهد شد که مسبب و موحد این وضعیت بوده اند زیرا بقاء جامعه مذهبی و اخلاقی متضمن وجود کلاسها و قلل مختلف است که در این راه وجود دارد و پایگاهها و معلمین متفاوت دارد و هریک از این کلاسها و قلل پشتوانه و حامی کلاس و رتبه بالاتر پشتوانه و گامی قلل پائین تر و کلاس پائین تر میباشد و از این رو چنان جریان دائمی و ابدی میتواند اخلاق و مذهب را در اجتماع حفظ و نگهداری و از آن حمایت کند باید تا دیر نشده به فکر بود که قرائتهای دینی و مذهبی و اخلاقی مختلف با همه تفاوتهایی که دارند حول یک محور و مسیر حرکت میکنند حامی و پشتیبان یکدیگر فرصت بددهند که در راه رشد و تعالی اخلاق و مذهب یکدیگر را یاری داده و کمک نموده اند زیرا همه از جو وفضای اخلاق و مذهب عمل میکنند اگر چه در درجات مختلف قرار گرفته اند بدیهی است این امر مانع از آن نیست که در کلاس و قله واحد نیز رقابتهایی وجود داشته باشد که این رقابتها موجب رشد و تعالی است و باعث میشود افراد ساکن آن قله یا کلاس بتوانند به درجات بالاتری بماند . بدین ترتیب اختلاف سطح یا رقابت در سطح واحد با توجه به آن که مسیر و هدف روشن و واضح است جای هیچگونه نگرانی ندارد و باعث آموزش عمده اخلاق و مذهب از دیدگاههای مختلف میگردد .
( پـایـان )
" حقوق اطفال بر والدین در اسلام "
خانواده اولین جامعه ای است که طفل در آن زندگی میکند و در آن رشد مینماید و اخلاقش در آنجا استوار میشود و چگونگی زندگی و نحوه اندیشه کردن را در آن تجربه میکند و همچنین یاد میگیرد که با دیگران برخورد و معاشرت بنماید بنابراین طفل تحت تاثیر والدین قرار میگیرد و از آنها متاثر میشود و چگونگی در رفتار را از آنها می آموزد بنابراین شایسته است که پدر و مادر رفتاری بنماید که نیکو و پسندیده باشد زیرا از رفتار آنها کلاس آموزشی برای فرزندان میباشد بدین ترتیب پدر و مادر از این جهت مسولیت دارند که فرزندان را هدایت کنند و در آموزش و تربیت آنها کوشا باشد و اموری که بر پرورش بهتر آنها کمک نماید مورد استفاده قرار دهند برای اینکه آنها را شایسته برای زندگی مناسب بار بیاورند و پدر مسولیت پرداخت نفقه فرزندان را عهده دار میباشد و چناچه فرزندان فاقد پدر باشند در اینصورت جد پدری عهده دار مخارج فرزندان خواهد بود زیرا وی مسولیت پدر را از این حیث عهده دار میباشد و از سوی مقابل پدر جد سمت ولایت بر فرزندان را خواهد داشت همانطوریکه پدر این سمت را نسبت به فرزندان داشته است و این ولایت از طرف پدر و در صورت فقدان پدر از جد تا هنگام کبارت فرزندان ادامه دارد و پدر و جد پدری تا آن زمان برای اقدامات بچه ها ضامن هستند که اگر جرمی مرتکب شدند دیه آن را پرداخت کنند بنابراین قانون اسلامی برای صغار که مرتکب جنایت شوند مسولیت قائل میشود ولی فقط آن را ضمانت و مسولیت را تبدیل به دیه میکند و دیه را پدر و جد پدری حسب مورد پرداخت میکنند همچنین اگر مالی از کسی را تلف کنند پدر ضامن است که آن را جبران کند و همچنین برای فرزندان حقوق دیگری بر پدران هست که عبارت به طور خلاصه آن است که بچه ها را خوب و نیکو تربیت کند تا افراد سالم و پرهیزگاری باشند و برای اینکه اگر کوتاهی و قصور در این امر بنماید بنابراین بچه بدکار و بد رفتار و سنگدل بار می آید یا آنکه موجب میگردد تحقیر شوند و در جامعه زبونه و خوار گردند و عدم توجه به بچه ها باعث میگردد که آنها منحرف شوند و نافرمانی و عصیان پیشه کنند و اگر به همین منوال وضع ادامه یابد در آینده به ترک و واگذاری و اعلام عدم تعلق پدر به فرزند می انجامد وفرزندان عاق میشوند و معصیت و بدی و سختی شدت میگیرد در اینصورت بسیاری از کسانیکه منحرف شده اند بعنوان مفسد و مجرم تحت تعقیب قرار گرفته اند و مبادرت به ارتکاب جرم و فساد نموده اند و علت انحراف آنها تربیت غیر صحیحی است که از طرف خانواده و پدر و مادر نسبت به آنها صورت گرفته است .
همانا فرزند و فرزندان نیاز دارند باینکه به دوستی و نیکی پرورش داده شوند و در نهاد آنها نیکی و دوستی وجود دارد و آنها به یاد گیری دوستی و نیکی ارشاد و هدایت شوند و همچنین نیازمند میباشد که بر انجام رفتار نیک و خوب توصیه گردند و عادات و آداب خوب به آنها آموخته شود و نیز از عادات و آداب بد بدور داشته باشند و نیز از دوستان بد دور نگاه داشته شوند و تهدید گردند و برای همه این موارد پدران و مادران مسوول هستند بخاطر همین امر میباشد که خداوند متعال در قرآن کریم
میفرماید:
" یا ایها الذین آمنوک قواک انفسکم و اهلیکم نارا وقود الناس و الحجاره " " آیه 6"
یعنی ای کسانیکه ایمان آورده اید خود را و خانواده خود را از آتش حفظ کنید که هیـزم و مواد سوزنـده آن مردم و سنگها هستند .
یعنی اگر فرزندان بدکار و معصیت کار شوند جزء کسانی میشوند که باید در آتش بسوزند و مسوول خانواده پدر و مادر هستند که تلاش و سعی وافی در خوب تربیت شدن او به عمل نیاورده اند و پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد (ص) فرمود : باید فرزندان را دوست داشته باشید و به آنها توجه و عنایت کنند که این امر را چنین فرمودند : " اکرموا اولادکم و احسبوا آدابهم "
و همچنین از آن حضرت (ص) نقل شده است که اگر یکی از شما فرزند خوب تربیت کنید بهتر است از آن که روزی نصف صالح در هر روز صدقه بدهد .
و آن حضرت (ص) فرمودند :
" کلکم راع و مسوول عن رعیه فلما هم راع و هو مسوول من رعیته و الرجل فی اهل راع و هو مسوول عن رعیته و الره فی بیت زوجها راعیه و هی مسووله عن رعیتها "
همه شما مسوول هستید از آنهائیکه در پناه شما هستند پس امام مسوول است و او مسوولیت برای مردم دارد و مرد مسوولیت برای افراد خانواده اش دارد و زن در خانه همسرش مسوول میباشد از فرزندانی که در اختیارش هستند .
و از آن حضرت (ص) آمده است :
فرزندان کوچک را دوست داشته باشید و به آنها رحم نمایند و هرگاه به آنها وعده چیزی را دادید به وعده خود عمل کنید پس آنها از شما دور نمیشوند مگر اینکه آنها را غذا بدهید و از حضرت (ص) نقل شده است کسی که از طرف فرزندانش مورد قبول و رضایت باشد خداوند عزوجل برای او حسنه ای می نویسد و از شادی او خداوند شاد میشود و در روز قیامت و کسی که قرآن را بوسیله والدین آموخته باشد پس به والدین لباسهایی پوشانده میشود که از نور آنها روی اهل جنت روشن میشود .